اسلام
اسلام
لا اله الا الله محمد الرسول الله
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 فروردين 1398برچسب:, توسط ناصر آب خضر |

از دیدگاه قرآن کریم اصل دین و حقیقت اسلام شناخت حق تعالی و دوری از هر گونه شرک است که محور اصلی تبلیغ همه پیامبران الهی(ص) را تشکیل می دهد. این کتاب مقدس برای شناخت مبدأ مطلق و حقیقت هستی و اهمیت وجودی انسان خرد او را با استدلالات عقلی آشنا می سازد و به شناخت آیات الهی که در همه پدیده های هستی و از آن جمله آیاتی که در نقش او متجلی است، ارشاد می کند تا از مقام خودآگاهی و خداآگاهی باز نماند و برای این که در شناخت پروردگار خویش دچار اشتباه نشود، او را از هر گونه اعتبارات و تشیبهات حق تعالی بر حذر می دارد تا مبدأ مطلق را در قالب اندیشه اش محدود نسازد.
قرآن کریم ارتباط آدمی را به حق تعالی از یک سو، و وابستگی او را به عالم ماده از سوی دیگر مورد توجه قرار می دهد، از این رو، گاه اعمال او را به مبدأ مطلق نسبت می دهد، تا خود را در اعمالش مستقل نپندارد و گاه اعمالش را به خود او نسبت می دهد تا انسان مسئولیت خود را در انجام تکالیف الهی بشناسد و از بازگشت به مبدأ مطلق باز نماند.
این کتاب الهی وجود مطلق را به مقتضای ضرورت عقلی واحد دانسته و همه موجودات را شأنی از شؤون او و غیر مستقل در وجود معرفی می کند، تا آدمی با توجه به عنایت الهی و بهره مندی از صفات الهی به مقام خلیفه اللهی دست یابد.
فلاسفه بزرگ اسلامی با همه اعتبار و ارزشی که برای عقل آدمی از جهت شناخت حقایق قائلند، قلمرو شناخت عقل را بسیار محدود می دانند و در جهت دستیابی به عقاید ایمانی درست، هدایت قرآنی را از هدایت عقلی برتر می شمارند، که در این خصوص به سخنان ابن سینا و شیخ اشراق و صدرالمتألین استناد شده است.
اسلام در لغت به معنی تسلیم شدن و پذیرفتن است(1). در فرهنگ قرآنی، اسلام دین توحیدی است. در قرآن مجید درباره ی ابراهیم خلیل(ع)آمده است: «ما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً و ما کان من المشرکین»(ال عمران/67) و در آیه دیگری از زبان آن حضرت آمده است: «انی وجهت وجهی للذی فطرالسموات و الارض حنیفاً مسلما و ما أنا من المشرکین.»«انعام/79)
از این آیات و برخی آیات دیگر، چنین فهمیده می شود که اصل دین الهی، شناخت حق تعالی و اعتقاد به یکتایی حضرت حق و دوری از هر گونه شرک می باشد و این شناخت است که محور اصلی تبلیغ همه انبیای الهی بوده است. (2)
در بعضی آیات، کلمه اسلام ظاهراً بر دین و آیینی اطلاق شده است که از جانب حق تعالی و به وسیله حضرت ختمی مرتبت، محمدبن عبدالله(ص) به جهانیان ابلاغ شده است؛ همانگونه که حق تعالی می فرماید: «ان الدین عند الله الاسلام»(3)(آل عمران/19)؛ «من یتبع غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخره من الخاسرین»(آل عمران /85) و نیز پس از واقعه غدیر خم، خطاب به امت اسلامی فرموده است: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً.»(مائده/3) که پس از گذشت اندک زمانی از ظهور اسلام، کلمه «اسلام» به صورت حقیقت شرعیه، بدون قرینه به همین معنی به کار می رفت.
در این آیین مقدس، همه عقاید ایمانی و آموزشهای اخلاقی و رفتاری باید در مرحله نخست بر اساس تعلیمات قرآنی استوار باشد، چون قرآن کتاب هدایت است و با بهترین و استوارترین روش راهنمای آدمی است. (4)
در احادیث روایت شده از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین، به تعلیمات قرآنی و پیروی از آن تاکید شده است. (5)
قرآن کریم درباره ی وجود حق تعالی و صفاتش، و نیز درباره ی حقایق جهان نامحسوس، و همچنین درباره ی اهمیت وجودی انسان، سخن گفته و عقل او را برای آگاهی به این حقایق- در مقام ارشاد و تنبیه- مخاطب قرار داده و او را فراخوانده است تا حقایق را آن گونه که هست، پیش از آنکه در قالبهای احساسات و تعصبات نسنجیده و پندارگرایانه شکل گیرد، دریابد.
این کتاب مقدس، علاوه بر توجه دادن انسان به شناخت خود و رسیدن به خودآگاهی، خرد او را با استدلالات عقلی آشنا می سازد و توجه او را به نظام طبیعت بر می انگیزد، تا از آثار مشهود، مبدأ هستی را بشناسد و به ان ایمان آورد.(6) در قرآن کریم از مبدأ هستی به عنوان وجود مطلق یاد می شود، مبدائی که دارای قدرت علم، اراده و دیگر صفات کمال، به نحو مطلق و بی نهایت است، که همه موجودات را به قدرت خویش آفریده و به حکمت خویش نظام بخشیده است و عنایت و رحمت او در همه حال شامل همه آنها است.(7)
در میان آفریده های حق تعالی، قرآن برای انسان اهمیتی خاص و مرتبه ای والا قائل است، چه آدمی از جهتی دارای صفات مادی و از جهتی دارای صفاتی معنوی است که تجلی صفات الهی به شمار می آید و در حقیقت حلقه اتصال بین عالم مادی و عالم لاهوت، یعنی واسطه بین عالم محدود و مبدأ مطلق است(8). از این رو، قرآن برای توجه انسان به این مرتبه والای خویش، او را به آیات الهی که در نفس او متجلی است ارشاد می کند و بازگشت او را به مبدأ آفرینش مورد توجه قرار می دهد و از توجه به مادیات صرف و امیال وابسته به آن او را نهی می کند تا از ارتباط خویش با مبدأ مطلق غافل نباشد و از مقام خودآگاهی و خداآگاهی باز نماند(9). و برای آنکه انسان در شناخت آفریدگار خویش دچار اشتباه نشود، او را از هر گونه اعتبارات و تشبیهات در شناخت حق تعالی بر حذر می دارد تا صفات مبدأ مطلق را در قالبهای محدود اندیشه اش محدود نسازد(10).
قرآن کریم ارتباط آدمی را به حق تعالی از یک سو و وابستگی او را به عالم ماده از سوی دیگر مورد توجه قرار می دهد، از این رو گاه اعمال او را به خود او نسبت می دهد تا مسئولیت خود را دریابد و از سیر به سوی کمال و بازگشت به مبدأ مطلق باز نماند و گاه اعمالش را به مبدأمطلق نسبت می دهد، تا خود را در اعمالش مستقل نپندارد؛ چه، استقلال در فاعلیت، مستلزم استقلال در وجود است(11). که آن اختصاص به ذات اقدس الهی دارد؛ بنابراین تناقضی که در بدو امر در بعضی از آیات از جهت انتساب فعل گاه به انسان و گاه به خدای متعال به نظر می آید، ظاهری است و به علت اختلاف در جهت نسبت، تناقضی در بین نیست، نه جبر مطلق است آن گونه که فرقه مجبره و از آن جمله اشاعره پنداشتند، نه تفویض مطلق آن گونه که معتزله استنباط کرده اند، «بل امربین الأمرین»، زیرا انسان با آنکه قادر و مرید است، در هیچ حال از قلمرو و سلطنت و ملکوت الهی خارج نیست و بهره اش از وجود، بر اثر تعلقی است که وجود محدود او به مبدأ مطلق دارد(12).
باری قرآن کریم روح آدمی را متوجه وجود مطلق می کند که خالق همه اشیاء است و هر گونه که بخواهد، به مقتضای عنایت و رحمت خویش، در آنها تصرف می کند، به نحوی که جای هیچ پرسشی نیست (13). زیرا وجود مطلق، فوق همه موجودات است و از او جز خیر افاضه نمی شود، و برای موجود مقید امکان سنجش آنچه از موجود مطلق پدید می آید، وجود ندارد؛ زیرا آنچه آدمی آن را خیر یا شر می پندارد، از وجهه نظر محدود او است(14). بنابراین، نسبی و اعتباری است و نمی تواند برای سنجش افعال وجود مطلق مقیاسی درست باشد(15).
قرآن کریم وجود مطلق را به مقتضای ضرورت عقلیه، واحد، و همه موجودات را شأنی از شئون او غیر مستقل در وجود می داند، بنابراین، آنچه برای آدمی لازم است این است که با توجه به آنچه حق تعالی به او عنایت کرده است، با سعی و عمل خویش بهره ای از صفات الهی را در خود به وجود آورد و مقام والای خویش را که همان مقام خلیفه اللهی است، باز یابد.
قرآن کریم از انسان مطلق و موهومی که وجود خارجی ندارد، سخن نمی گوید، بلکه از انسانی سخن می گوید که از جهت وجود مادی خویش محدود و مقید به بسیاری از اعتبارات نسبی است، ولی با این حال، او را به اهمیت نفسش که نفخه ای الهی است و حقیقت انسان است، متوجه می سازد تا با توجه به ارتباط خویش یا مبدأ مطلق، خود را از دام غرور برهاند و با دل آگاهی به پرودگار کریم ایمان بیاورد.
قرآن کریم درباره ی وجود مطلق و صفاتش، و درباره ی روز رستاخیز عمومی و بازگشت همه کائنات به آن مبدأ مطلق، و درباره روح و حقیقت آدمی، غایت زندگی بشر، سعادت و شقاوت حقیقی، خیر و شر و همچنین درباره ی جبر و اختیار مسائلی را مطرح و مورد بررسی قرار می دهد که بخشهای مهمی از مسائل اعتقادی و عقاید ایمانی است. از این رو، برای دستیابی به عقاید راستین اسلامی، باید از آموزشهای قرآنی که بیان آن، در همه موارد، حکمت محض و تفصیلی از جانب خدای حکیم است بهره گرفت(16). البته بهره گیری از وحی الهی بدون بینش عقلی امکان ندارد و همان گونه که در احادیث آمده است، عقل نیز حجتی از جانب حق تعالی است(17).
ولی نباید چنین پنداشت که عقل آدمی توان شناخت همه حقایق دینی را دارد؛ زیرا بسیاری از عقاید ایمانی در قلمرو و شناخت آدمی قرار ندارد و همان گونه که حق تعالی فرموده است، به آدمی شناخت اندکی عطا شده است(18). و آدمیان معمولاً از ظاهر جهان آگاهی دارند و از باطن امور که حقایق نهفته ای است، آگاهی ندارند(19).
باری آنچه در شناخت عقاید ایمانی باید مورد توجه باشد، وحی الهی است و عقل نیز، در کنار، آن حجت و وسیله دیگری برای شناخت عقاید دینی است، اما نباید عقل را بر وحی مقدم دانست و شناخت دینی را شناخت عقلی محض پنداشت و به تأویلات و تفسیرهایی درباره ی آیات قرآنی بر مبنای عقل پرداخت؛ زیرا مسائلی درباره ی عالم غیب و روز رستاخیز عمومی وجود دارد که با عقل آدمی قابل شناخت و سنجش نیست.
ابن خلدون که از اشاعره است، قلمرو و عقاید ایمان را گسترده تر از قلمرو شناخت عقلی می داند، ولی درستی احکام عقل را نیز انکار نمی کند. وی می گوید: با عقل نمی توان مسائل توحید و صفات حق تعالی و آخرت و حقیقت نبوت را شناخت، همان گونه که با ترازویی که با آن زر را می سنجند نمی توان کوه را سنجید؛ و این از آن جهت نیست که ترازو در سنجش خود دقیق نیست، بلکه از آن جهت است که توان سنجش آن محدود است. عقل نیز از جهت حد وجودی خود در شناخت حقایق محدود است و توان احاطه و شناخت ذات حق تعالی و صفات او را ندارد(20).
فلاسفه اسلامی نیز با همه اعتبار و ارزشی که برای عقل از جهت کشف حقیقت قائل بودند، قلمرو و شناخت عقلی را بسیار محدود دانستند و از تأویل آیات قرآنی بر مبنای عقل در جهت رسیدن به عقاید ایمانی خودداری کردند. ابن سینا در فصل هفتم از مقاله نهم کتاب شفا درباره ی حشر جسمانی می گوید: «برای عقل راهی در جهت اثبات آن وجود ندارد و تنها از راه شرع قابل اثبات است.» که درباره ی پاداش و کیفر جسمانی در روز قیامت، به تفصیل به بیان آن پرداخته است. ابن سینا پذیرفتن حشر جسمانی را مطابق آنچه در قرآن و حدیث آمده است، لازم می داند. (ابن سینا، شفا،ص423)
شیخ شهاب الدین سهروردی نیز معتقد است که هر عقیده ای که قرآن و سنت بر درستی آن گواه نباشد، باطل، بیهوده و بی ارزش خواهد بود:
کسی که به ریسمان خدا (قرآن مجید) تمسک نجوید، گمراه می شود، و در ته چاه پندار باطل سرنگون می گردد. آیا نمی دانی همان گونه که خلایق قادر به ایجاد تو نبوده اند، قدرت ارشاد و هدایت تو را نیز ندارند، بلکه هدایتگر تو آن خدایی است که هستی بخش و هدایتگر همه موجودات است. قدرت او به تو هستی بخشید و سخن او (قرآن) تو را راهنما و راهگشای است. (سهروردی، ص82)
ملاصدرا در مقدمه اسفار از این که عمری را در راه فراگیری آرای فلسفه پردازان عقل گرای و متکلمان جدل پیشه گذرانده است اظهار پشیمانی می کند و آن را گناهی بزرگ می شمرد که از جهت آن طلب آمرزش می کند. (ملاصدرا، اسفار، ص11) وی پس از بیان عقیده ی خود درباره ی فلسفه پردازان عقل گرای و متکلمان جدل پیشه می گوید:
زمام عمر خود را به خدای منان وا می گذاریم و به پیروی از فرمان خدا به آنچه از رسول خدا به ما رسیده است، ایمان می آوریم. و در مقام تحلیل عقلی بر نمی آییم، بلکه از هدایت او پیروی می کنیم و از او به آنچه فرمان داده است فرمان می بریم و از آنچه ما را باز داشته است خود را باز می داریم همان گونه که حق تعالی فرموده است: «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (ملاصدرا، اسفار، ص11و12)
و در مقدمه مظاهر الالهیه می گوید:
ای همراهان مجاهد و ای برداران مومن، حکمت همان معرفت ذات حق و اول مرتبه وجود و شناخت صفات و افعال او و شناخت نفس آدمی و سعادت و شقاوت او است. این گونه شناخت، موجب تماشای جمال احدی و کامیابی به شهود سرمدی است.
مراد از حکمت، همان حکمت مشهور نزد فلسفه پردازان و دلبستگان به فلسفه مجازی نیست که به دامان بحثهای گفتاری چنگ زده اند بلکه مراد از آن، حکمتی است که نفس آدمی به سبب آن به ملأ اعلی و بالاترین غایت دست می یابد، و این حکمت عنایتی ربانی و بخششی الهی است؛ زیرا حکمت از جانب حق تعالی است؛ همان گونه که خود فرموده است: «یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً».(ملاصدرا، مظاهر الالهیه، ص7و8)
ملاصدرا در اجوبه المسائل می گوید: «من در تمام روی زمین کسی را نیافتم که از تحقیق در مسأله معاد و بازگشت نفوس آدمی، آگاهی و خبری یافته باشد. (ملاصدرا، اجوبه المسائل، ص44)؛ و همچنین «در خزانه سیم و زر اندیشه حکما و جواهر اسرار آنان به زر خالصی از اندیشه و معرفت برخورد نکرده ام که برطرف کننده ی نیاز در حل مسائل یاد شده باشد، یلکه اکثر آنان از گمان پیروی کردند؛ و گمان به هیچ وجه موجب بی نیازی از حق نمی گردد: «ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً» من مدت زیادی بر این حالت بودم، تا آنکه رجوع کردم به کتاب خدا و در آیات آن اندیشه کافی به کار بردم و در دریای معانی و اسرار آن فرو رفتم تا به جواهر درخشان آن دست یافتم و در دستیابی به آن گوهر به نگریستن به ساحل آن بسنده نکردم، و در نتیجه به حمد و سپاس خدای متعال به نوری دست یافتم که بتوان در تاریکی های طبیعت به حق راه یافت، تا موجب شفای بیمار جهل دلها گردد و از عذاب قبر برهاند. من با این ژرف نگری در اسرار قرآن، از علم معاد و نشئه آخرت به اسراری از گنجینه های معرفت دست یافتم که به ارزش آن جز علام الغیوب آگاه نیست. سرانجام به این حقیقت آگاهی یافتم که در روی زمین هیچ نوری جز نور نبوت نیست که بتوان بدان روشنایی یافت. پس پروردگار مرا هدایت کرد به آنچه که به سبب آن از همه اندیشه ها و عقاید حکمای پیشین و متکلمان باز پسین بی نیازی یافتم. "سپاس خدای را که ما را بدان هدایت کرد و اگر خدای متعال ما را بدان هدایت نمی کرد، هرگز هدایت نمی یافتیم."



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: